رضا عطاران، از ثروتش می گوید

    به گزارش مجله فوتبال دوستان،
  • از چه چیزی خیلی می ترسید؟
مرگ. مثل چی از مرگ می ترسم!
  • اگر قدرت این را داشتید که چیزی را در جهان تغییر بدهید، چه چیزی را تغییر می دادید؟
خیلی چیزها، ولی مهم ترین اش این است که کاری می کردم که کلا از اول نباشم.
  • این نگاه خیلی ناامیدانه نیست؟
نه، این طور فکر نمی کنم. مرگ ترسناک است، ولی این که از اول نباشم، چیز ترسناکی نیست. اگر از اول نبودم، خب اصلا رضا عطارانی نبود که حالا در این شرایط باشد یا نباشد.
  • چرا؟ مگر شما زندگی را دوست ندارید، یا از زندگی ای که نموده اید، راضی نیستید؟
من فکر می کنم وقتی هستم، باید طوری زندگی کنم که راضی باشم، ولی اگر نبودم، راحت تر بودم.
  • اهل آشپزی هستید؟
نه اصلا، اما اهل خوردن هستم. غذاهای موردعلاقه ام؛ خورشت قورمه سبزی و کوکوی سبزی است.
  • ورزش هم می کنید؟
الان خیلی نه، ولی چون من خیلی سال تئاتر کار نموده ام، تاثیر نرمش های بدنی تئاتر هنوز با من است. یعنی هنوز اتفاق بدی برای بدنم نیفتاده. ولی چندین سال است فقط صبح ها نرمش سبکی می کنم تا کرختی سرصبح از بین برود.
  • از کدام شخصیت معاصر بدتان می آید؟
با توجه به حرف هایی که زدم، باید از کسی بدم بیاید؟
  • کاری که به خاطرش خودتان را سرزنش می کنید؟
از بین کارهای خودم خیلی کارها بوده که به خاطر بازی در آنها خودم را سرزنش می کنم، اما اجازه بدهید نام نبرم، چون نمی خواهم کسی را ناراحت کنم. از برخی کارهای این یکی، دوساله ام بدم می آید.
  • بعد از اموال تان، ارزشمندترین دارایی تان چیست؟
بی خیالی ام.
  • اگر قرار باشد فیلم زندگی تان را بسازند، دوست دارید چه کسی نقش تان را بازی کند؟
بستگی دارد چه کارگردانی و از چه زاویه دیدی بخواهد زندگی من را بسازد.
  • بزرگ ترین نقطه قوت تان چیست؟
بی خیالی ام و این که هیچ چیز را جدی نمی گیرم.
  • برای بزرگ ترین نقطه ضعف تان هم که همین را گفتید؟!
بزرگ ترین نقطه ضعفم، بزرگ ترین نقطه قوتم هست.
  • کدام شخصیت معاصر در قید حیات بیشترین تاثیر را بر روی شما گذاشته اند؟
از آنهایی که در قید حیات هستند کسی را یادم نمی آید، اما مرحوم حسن حامد خیلی در زندگی من تاثیرگذار بوده است و همینطور آلبر کامو.
  • به خاطر چه چیزهایی به والدین تان مدیون هستید؟
چون پدر و مادرم هستند، بزرگم نموده اند و همه کوشش شان را نموده اند تا من به سر و سامانی برسم.
  • کدام ویژگی اخلاقی تان است که دوستش ندارید؟
این که هیچ چیز را جدی نمی گیرم، فکر می کنم خیلی چیز جالبی نیست. البته خیلی برای رسیدن به این ویژگی سعی نموده ام، چون معمولا اتفاقات تلخ خیلی مرا تحت تاثیر قرار می دادند و تاثیر برخی از آنها در گذشته دور هنوز با من است. بنابراین خیلی سعی نموده ام از تلخی ها دوری کنم. با این که می دانم شاید خیلی برای دیگران قابل درک نباشد و گاهی آنها را ناراحت کند. مثلا پذیرش این که من هیچ وقت به مراسم ختم یا عیادت مریض در بیمارستان و از این دست جاها نمی روم، برای دیگران سخت است، چون در فرهنگ ما این انتظار وجود دارد که در سختی ها و ناراحتی ها کنار هم باشیم، اما من واقعا از این مسائل پرهیز می کنم، چون غم ها بیشتر از زمان معمول و معقولش روی من اثر می گذارند. مثلا من هنوز از مرگ حسن حامد که در 29 سالگی به علت بیماری درگذشت، متاثر هستم. بنابراین فقط به این فکر می کنم که خودم در شرایط بد قرار نگیرم. شاید به خاطر این است که من خیلی حساس و آسیب پذیر هستم.
  • سخت ترین کار جلوی دوربین برای شما چیست؟
گریه کردن. بیشترین زمانی که حالم گرفته می گردد، وقتی است که از من می خواهند گریه کنم، اما من نمی توانم. ممکن است با پیاز و یک سری کارهای دیگر اشکم را در آورند، اما خودم اصلا نمی توانم گریه کنم. خیلی برایم سخت است و معذب می شوم. البته خیلی هم دوست ندارم درباره اش صحبت کنم. هیچ وقت جلوی دوربین نتوانسته ام گریه کنم.
  • زندگی به سبک خیام
من آدم ناامیدی نیستم، ولی شاید نگاه خیامی به زندگی دارم. هرچقدر هم سعی کنیم مستقل باشیم و در قالب هیچ تفکر و سبکی قرار نگیریم، با این حال بالاخره آدم تاثیرگذاری در زندگی ما وجود دارد و نهایتا در یک قالبی قرار می گیریم. بله من دوست ندارم تحت تاثیر کسی باشم، دوست دارم خودم فکر کنم و تجربه کنم و به چیزهای جدیدی برسم، اما در نهایت باز هم این اتفاق می افتد.
  • گران ترین کلاه زندگی من تقلبی است!
تا جایی که یادم است، کلاه را همواره داشته ام. حتی آن موقع که ساعت خوش را کار می کردیم، من به کلاه علاقه داشتم، اما از زمانی که کچلی ام بیشتر شد، علاقه ام به کلاهم بیشتر شد. الان سال هاست که کلاه شاپو استفاده می کنم، اما قبل از آن، همان زمان ساعت خوش، از این کلاه بارکایی ها می گذاشتم. باراکا همان کلاه هایی است که گنگسترهای ایتالیایی در فیلم های کلاسیک سرشان می گذاشتند. اکثرا پارچه ای هستند و لبه کوتاهی دارند.

یک دوره ای در ایتالیا، خیلی از این نوع کلاه استفاده می کردند. بعد برای تنوع سراغ شاپو رفتم و معتاد آن شدم. فکر می کنم کلاه خیلی در چهره تاثیر دارد. راستش من خیلی به لباس اهمیت نمی دهم، ولی کلاه خیلی برایم مهم است. گران ترین کلاهی هم که تا امروز خریده ام، یک کلاه گوچی تقلبی بود که حدود 30 هزارتومان برایش پول داده ام!

رضا عطاران، از ثروتش می گوید
  • دوست خوب من کلاه می گذارد
حبیب رضایی از دوستان خیلی خوبم است. ما به جز کلاه هایمان و موهایمان که از ته می زنیم، علایق مشترک دیگری هم داریم.

مهم ترین ویژگی حبیب، نکته سنجی اش در انتخاب هایش است و فکر می کنم تا الان هم خیلی خوب و عالی انتخاب نموده است و امیدوارم در آینده هم همین طور باشد.

او آرامش خاصی دارد که این روزها در کمتر کسی می توان دید و من همواره با این ویژگی به عنوان دوست و رفیق خیلی حال می کنم.

روزی که راه رفتم

  • اولین خاطره ای که یادتان می آید، چیست؟
خاطره ای یادم می آید که به نظر خودم به یادآوردن اش خیلی عجیب است. یکی پدر و مادرم را به خاطر می آورم که در خیابان سر این که من خودم راه بروم یا مادرم بغلم کند، با هم بحث می کردند. پدرم می گفت بگذار خودش راه برود و مادرم می گفت این بچه هنوز نمی تواند خودش راه برود، خیلی کوچک است و خسته می شود و اصرار داشت من را بغل کند. خیلی باید سنم کم بوده باشد، اما یادم می آید. خاطره دیگر، مربوط به آخرین باری است که من را به حمام عمومی زنانه بردند. آن دفعه دلاک های حمام به مادرم گفتند این پسر دیگر بزرگ شده و دیگر نباید به حمام عمومی زنانه بیاید و از آن به بعد هیچ وقت مادرم من را با خود به حمام نبرد. من در اولین فیلم سینمایی ام که ساختم، رضا هرگز نمی خوابد، خیلی از این خاطرات کودکی ام را بازسازی کردم. مثلا یک باری که در بچگی، عروسک تزیینی را دزدیدم و در باغچه خانه مان خاک کردم. بعدا هم دیگر هیچ وقت پیدایش نکردم!

تهیه نماینده ای که مرا صاحب خانه کرد

  • بهترین هدیه ای که تا به حال گرفته اید چه بوده؟
این چیزی که می گویم شاید خیلی هدیه به حساب نیاید، اما برای من هدیه فراموش نشدنی ای است. زمانی که متهم گریخت را کار می کردیم، موعد قرارداد اجاره خانه مان سر آمده بود و باید خانه را عوض می کردیم، من مانده بودم چه کار کنم. آقای مهام که به اتفاق آقای محمدی تهیه نماینده کارمان بودند، فهمید و پیگیر ماجرا شد و رفت با آقای ذوالفقاری نامی که من هنوز با ایشان در ارتباط هستم، صحبت کرد. آقای ذوالفقاری در کار ساخت و ساز است، هنوز هم کارهای خیر زیادی می نماید، همین خانه ای را که الان دارم، قرارداد خریدش را با من بستند. من گفتم شرایط خرید خانه الان ندارم، اما ایشان گفتند هیچ مساله ای نیست، هرچقدر داری الان بده و بقیه اش را به مرور پرداخت کن. اگر ایشان این لطف را به من نمی کردند، شاید من هرگز صاحب خانه نمی شدم.

کارگری در دوره هخامنشی

  • اگر این امکان را داشتید که به زمانی در گذشته برگردید، به چه زمانی برمی گشتید؟
به انتها دوره ساسانیه تا ببینم همه اتفاقاتی که در آن موقع افتاده، به همین شکلی که ما امروزه اطلاع داریم، بوده یا نه و چقدر اطلاعات امروز ما با حقیقت منطبق است. دوره تاریخی دیگری که دوست داشتم تجربه اش می کردم، زمانه حمله اسکندر به ایران و فروپاشی حکومت هخامنشیان بوده. البته فکر می کنم من جزو کارگرهای آن دوره می بودم. آن کارگرهایی که پاسارگاد و تخت جمشید را درست نموده اند.

ما مشهدی ها...

طرح نیش و زنبور یک برای آقای کیانیان بود و تا آنجا که می دانم روی دوی آن هم دارند کار می نمایند. خیلی دوست دارم با آقای کیانیان همبازی شوم. البته من و ایشان همشهری هستیم و به هرحال یک بخشی از این علاقه به عِرق مان نسبت به مشهد برمی شود. ناخودآگاه وقتی حامد بهداد، رضا کیانیان، ودیگر همشهریان مان را می بینم که پیروز بوده اند، خیلی راضی می شوم. البته پدر من در اصل گنابادی هستند و متاسفانه ما خیلی از فامیل مان را در زلزله شدید گناباد در سال 47 از دست دادیم. نمی دانم این حس از کجا می آید، اما خیلی راضی می شوم وقتی همشهریان مان به پیروزیت می رسند. خیلی از بچه های با استعداد تئاتر مشهد، متاسفانه هنوز خیلی دیده نشده اند. مثل آقای صابری که یکی از بهترین نویسنده ها و کارگردان های تئاتر مشهد است.

اختصاصی مجله اینترنتی خبرنگاران Bartarinha.ir

منبع: برترین ها
انتشار: 11 مهر 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: footballgahan15.ir شناسه مطلب: 223

به "رضا عطاران، از ثروتش می گوید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رضا عطاران، از ثروتش می گوید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید